جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

معجزه‌هاي شيرين من♥♥❤❤❥

من خیلی بابایی شدم

سلام. بازم اومدم. و بدون هیچ مقدمه ای بگم من تازگیا خیلی بابایی شدم. وقتی که بابا می خواد بیرون بره کلی ترفند سر هم می کنن که من نفهمم. اما تا صدای بسته شدن در بیاد من ناراحت می شم و گریم می گیره. خوب بابا آخه دوست دارم می خوام همیشه بیشم باشی. وقتی که شبا بابا خونه میاد. با صدای بلند و از ته دل کوچولوم می خندم. آخه بابای مهربونم بازیهای زیادی بلده و همیشه تو خونه باهم کلی بازی می کنیم.   اول از همه می گه جانان بدو بریم نماز بخونیم. بعد منم می رم کنار بابا و خودمو با تسبیح و مهر سرگرم می کنم. تازه من یاد گرفتم که مث بابا خم شم و مهر رو ببوسم. و البته با زبونم خیسش می کنم. بعدش هم بابا می گه جانان بدو بریم سر یخچال... و اینجاست که ...
6 آذر 1390

اشکها و لبخندهای من

فک می کنین چرا این عکسم غمگینه؟   خوب البته دلایل زیادی می تونه داشته باشه. ولی قضیه از اونجا شروع شد که من تازگیا علاقه زیادی به دوربین بیدا کردم . البته این مساله قبلا هم بود ولی الان دیگه خیلی زیاد شده و هر موقع که مامانم می خواد از من عکس یا فیلم بگیره من سمت دوربین میرمو دستمو دراز می کنم تا بگیرمش و خودم عکس بگیرم. یا عکسای توی دوربینو ببینمم و هی بگم نی‌نی...نی‌نی ...و اگه مامان دوربینو نده  گریه می کنم. اینجوری... یه وقتایی هم قضیه خیلی جدی می شه و مث این عکس از ته دل گریه می کنم.... البته فکر نکنین که من خدایی نکرده دختر بداخلاقیم‌ها...خیلی وقتام از ته دل می خندمو خوشحالم. اما معمولا تو اینجور موا...
1 آذر 1390
1